نوشته اصلی توسط
هیراد.
سلام من 12 سالمه شاید ولی خیلی بیشتر از سنم میدونم و دلیلشم دوستایی بود که داشتم من بخاطر علاقه ای که دارم دوستای زیادی نمیتونم پیدا کنم علاقه من به نجوم و ماقبل تاریخ و این چیزاست ولی بچه های امروزی همسن من بیشتر میرن سراغ گیم و ورزشو این چیزا من یه چند تا دوست دارم که گاهی وقتا میبینمشون و درمورد ماینکرافت(تنها گیمی که بازی میکنم) صحبت میکنم و خیلی هم کم میبینمشون تو مدرسه هم هیچ رفیقی جز یه نفر ندارم و بیشتر اوقات تو زنگ تفریح فقط غذامو میخورم از بابام از همون اول متنفر بودم چون خیلی کم ازش محبت دیدم و بیشتر اوقات فقط سرم داد میزنه و سرزنشم میکنه مامانمم رفتارش عوض شده و اونم باهام بد شده و کلا از خانواده هم متنفرم از بابام الان یه پرنده میخوام چون پرنده ها موجودات مورد علاقمن ولی میگه پول ندارمو این چیزا ولی برای برادر ناتنیم هر کاری میکنه حتی براش میمون هم خرید!! بعد من یه مرغ مینا یا طوطیه ارزون میخوام بهونه میاره چند تا پرنده از جاهای غیر معتبر برام خرید و همشون به دلیل مریضی کردن الانم داره منو سرزنش میکنه میگه تو کشتیشون با اینکه من هر روز بهشون میرسیدم و صبح زود براشون غذا میزاشتم الان یه طوطی برزیلی که بالش در رفته دارم ولی به دلیل سختگیریشون میخوام بدمش یکی که ازش خوب نگه داری کنه ولی اونا میخوام هدیه بدن به نزدیکاشون برا پز دادن اونا جلو بقیه نقش بازی می کنن و خودشونو خوب جلوه میدن ولی رفتارشون با من بده فقطم با من. من درسم بخیر این رفتاراشون افت کرد، بی انگیزه شدم و مهارت اجتماعیم بد شد و الان هیچ دوستی ندارم. قبلا مامان بابام باهم دعوا میکردن استرس داشتم ولی الان نه چون ازشون متنفرم من بچه ایم که بیشتر رو علم تمرکز میکنم و سعی میکنم این مشکلات برام مهم نباشه ولی خب این ژن انسان هاست که تو اجتماع زندگی کنن و به اجداد ما بر میگرده که اگه تو یه گروه زندگی نمیکردند شانس بقای کمتری داشتن و میمردند الانم همینطوریه من آدمی ام که خیلی تو اجتماع نیستم و بیشتر مواقع تنهام در واقع تنهایی گاهی وقتا خوبه ولی نه اینکه بدونی هیچوقت کسی پیشت نیست باهاش درد و دل کنی